اخبارالگوی اسلامی ایرانی

شکوفایی در فراغت

گفتاری از حجت الاسلام حسین میرزایی

به گزارش ندای اصفهان، متن زیر به قلم حجت الاسلام والمسلمین حسین میرزایی سیچانی، مدیریت مرکز مشاوره اسلامی انشا (اندیشه های ناب شیعی ایرانی) و درحقیقت فصل اول کتاب «شکوفایی در فراغت» است که به طور اختصاصی در اختیار پایگاه خبری تحلیلی ندای اصفهان قرار گرفته است. در این کتاب که توسط سازمان ملی جوانان به چاپ رسیده است، با بهره‌گیری از مبانی دینی و اخلاقی، آیات و روایات و سیره و سنت ائمه معصومین (ع) به تبیین مبانی گذران اوقات فراغت در پرتو تعالیم آسمانی دین اسلام پرداخته شده است. بر این اساس تعاریف عرضه شده از فراغت در منابع غربی و اسلامی آورده شده و آنگاه در فصل دوم، ۷۵ فعالیت فراغتی بر اساس آیات و روایات و سخنان بزرگان دین درج شده است.

با توجه به حجم زیاد متن، توصیه می شود آن را پرینت گرفته و صبورانه مورد مطالعه قرار دهید.

کتاب شکوفایی در فراغت

تعریف فراغت: فراغ در لغت خلاف شغل است[۱] و به تعبیر دیگر، فراغ همان بی­کاری است و در کاربرد عرفی گاهی منظور از فراغت مطلق بی­کاری است به­ گونه­ ای که فرد مشغول هیچ کاری نباشد و گاهی منظور از فراغت، بی­کاری نسبی است گویی اینکـه تا مدتـی و یا لحظـه­ ای پیش مشغـول کاری بوده است و اکنون آن کار را رها­ کرده و از آن فراغت یافته، اما مشغول کار دیگری است. بنابراین نسبت به کار قبل، فراغت دارد و نسبت به کاری که اکنون در آن است فراغت ندارد.

همانطور که شغل و کار به دو نوع روحی و جسمی تقسیم می­ شود و کارهای جسمی را اعمال جوارحی و کارهای روحی را اعمال جوانحی نام می­ نهند فراغت هم به دو نوع روحی و جسمی تقسیم می­ شود. گاهی یک فرد هم فعالیت جسمی دارد و هم فعالیت روحی، مانند معلمی که درحین تدریس، مطالبی را هم روی تابلو می­ نویسد و یا در کلاس قدم می­ زند. گاهی فردی فعالیت روحی دارد اما فعالیت جسمی ندارد، مانند کسی که در گوشه­ ای خلوت، آرام نشسته و مشغول اندیشیدن است. گاهی فرد نه فعالیت روحی دارد و نه فعالیت جسمی (البته منظور فعالیت­ های ضروری مانند نفس کشیدن و کار قلب نیست) مانند شخصی که در خواب است و خواب هم نمی­ بیند. اما از آنجا که بدن وسیله و ابزاری در دست روح است لذا ممکن نیست کسی فعالیت جسمی اختیاری داشته باشد اما فعالیت روحی نداشته باشد به همین نحو می­ توان درباره فراغت هم قضاوت نمود. ممکن است کسی هم فراغت روحی و هم فراغت جسمی داشته باشد مانند همان شخص خواب، یا آنکه فراغت جسمی دارد اما فراغت روحی ندارد مانند همان شخص در حال تفکر، یا آنکه کسی نه فراغت روحی دارد و نه فراغت جسمی مانند همان معلم، ولی ممکن نیست کسی فراغت روحی داشته باشد اما فراغت جسمی نداشته باشد. جدای از مطالب پیش گفته، در دهه های گذشته افرادی برای فراغت تعاریفی را مطـرح نموده­ اند که ضمن بیان آن­ها نقدی هرچند کوتاه درباره آن­ها می­ آوریم.

***

برخی فراغـت را «زمانی کـه در آن فرد فرصت انتخاب می­ یابد» معرفی کرده اند [۲]. همانطور که مشاهده می­ شود در تعریف فراغت، زمانی که فرد فرصت انتخاب می­ یابد عنصر اصلی را تشکیل داده است که باید از ایشان سؤال نمود که انسان ها به طور معمول در کدام زمان انتخاب نمی­ کنند؟! و یا چه کاری از افراد سر می­ زند که در آن عنصر اختیار و انتخاب نیست؟! و آیا انسان ها در برهـه­ ای از زمـان انسان­ اند و فرصت انتخـاب پیدا می­ کنند و همین وقت، وقت فراغت آن­هاست و در برهه­ ای از زمان حیوان­ اند و فرصت انتخاب پیدا نمی­ کنند و همین وقت وقت کار آن­هاست؟! و اگر ایشــان به محدودیت های اجتماعی، خانوادگی، طبیعی، سـیاسی و… هر فرد نظر دارند و معتقدند این محدودیت­ ها فرصـت انتخاب را از انســـان می­ گیرد باید گفت که بالاخره با لحاظ همه­ ی این محدودیت ها باز هم ما فرصت انتخـاب داریـم و گـاهی در حصـار محدودیت­ هـا انتخـاب می­ کـنیم و گـاهی محدودیت­ ها را می­ شکنیم و انتخاب می­ نماییم. بنابراین هیچ­گاه فرصت انتخاب از انسان گرفته نمی­ شود.

برخی دیگـر در تعریف فراغت گـفته اند که: «فراغت زمانی است برای فعالیت­ های اختیاری، جدای از وظایف شغلی، خانوادگی و اجتماعی»[۳] همانطور که مشهود است این تعریف نیز بر عنصر اختیار تأکید کرده و علاوه بر آن فعالیت های شغلی، خانوادگی و اجتماعی را جزء زمان فراغت فرد محسوب نمی­ کند. به این تعریف نیز اشکالاتی که درباره­ ی اختیاری بودن به تعریف اول وارد شد، وارد می­ شود علاوه بر اینکه باید پرسید چه امتیازی برای سایر فعالیت­ های فرد، جدای از وظایف شغلی، خانوادگـی و اجتماعـی وجود دارد که زمان اختصاص داده شده به آن­ها، فراغت محسوب مـی­ شود و زمان اختصاص داده شده به این­ها فراغـت نمی­ باشد؟ و ­چرا فعالیت­ های ضروری زیستی مثل غذا خوردن، نظافت کردن و غیره را هم ردیف وظایف شغلی، خانوادگی و اجتماعی نیاورده است؟ به علاوه اینکه ایشان فراغت از بعضی کارها را فراغت محسوب نموده است و در مقابل، اشتغال به بعضی کارهای دیگر را فراغت، گویی جمع دو ضدّ کرده است.

همچنین در تعریـف فراغت چنین آورده اند که: «فراغت شامل مجموعه­ ای از فعالیت­ ها و تجربه­ هاست که نسبی هستند و در زمان آزادی از وظایف اقتصادی انجام می­ شوند».[۴]

نقطه قوت این تعریف آن است که عنصر اختیار و انتخاب را هم در فراغت و هم در غیر آن منظور کرده است و نیز فراغت را به صورت نسبی دیده است؛ یعنی فراغت از شغل و کار خاصی، همانگونه که در تعریف آورده­ ایم. اما این تعریف نیز حداقل دو نقطه ضعف دارد:

یکی اینکه فراغت را زمان آزادی از وظایف اقتصادی شمرده است که اگر ضروری بودن وظایف اقتصادی برای تأمین معاش دنیوی مد نظر بوده، باید گفت فعالیت­ های ضروری دیگری نیز مانند فعالیت­ های زیستی وجود دارند و باید به وظایف اقتصادی ضمیمه می­ شدند. گذشته از اینکه فعالیت­ های اقتصادی هم مانند فعالیت­ هایی که ایشان فراغت می­ دانند، خود فراغت از سایر فعالیت­ هاست. نقطه­ ی ضعف دوم این تعریف آن است که فراغت روحی را مد نظر نگرفته است که چه بسا فراغت روحی برای انسان­ ها بسیار خوشایند­تر باشد تا فراغت جسمی.

و نیز گفته اند که: «فراغت تمایلی است روحی و عقلی، لوازم روح است و نه نتیجـه­ ی اجتناب ناپذیـر وقت اضافی [۵] در این تعریف اگرچه به جنبه­ ی روحی و عقلی فراغت توجه شده است که در تعاریف پیشین توجه نشده بود اما باید توجه داشت که انسان تمایلات روحی و عقلی متنوعی دارد و صرفا با گفتن اینکه فـراغـت تمایلی اسـت روحی و عقلی، نمی­ توان فراغـت را تعریف کـرد. در واقع این تعریف نه جامع است و نه مانع، ضـمن اینکه به طور کلی از جنبه­ های جسمی فراغت غفلت شده است.

بعضی گفته اند که: «فراغت مجموعه­ ای از ارزش­ های ارضاء کننده و تکـامل دهنده است کـه فرد توسط فعـالیت­ های اختیاری زمـان فـراغـت به آن­ها رسیده است و با آن­ها خود را باز آفرینی می­ کند»[۶] همانگونه که مشاهده می­ شود این تعریف کاملا دُوری است و فراغت را با فراغت تعریف کرده­ است گویی اینکه تصور کرده زمان فراغت یک مفهوم بدیهی و اولیه است که نیاز به تعریف ندارد و سپس با توجه به آثاری که از فعالیت­ های زمان فراغت حاصل می­ شود فراغت را مجموعه­ ای از ارزش­ های ارضاء­کننده و تکامل دهنده معرفی کرده، سؤال اینجاست که آیا مردم در غیر از زمانِ طبقِ این تعریف، چنین فعالیت­ هایی را انجام نمی­ دهند که حاصلش مجموعه­ ای از ارزش­ های ارضاء کننده و تکامل دهنده باشــد؟ مثلا آیا دانش­ آموز و دانشجویی که کار اصلی (و نه فراغتی او) تحصیل عـلم و دانش اسـت بواسطـه­ ی این تحصیل به مجموعه­ ای از ارزش­ های ارضاء کننده و تکامل دهنده نمی­ رسد؟

گروه دیگری در تعریف فراغت گفته اند که: «فراغت پیش نیازی ضروری برای تمرین فضایل مـدنی است انتخـاب تمایلی قاطع برای زندگی و توسعه­ ی ذایقه­ ای برای تعالی»[۷] در این تعریف هم، از تعریف فراغت و بیان چیستی آن سرباز زده و در صورتی هم که تعریفی برای فراغت داشته باشیم، مگر تنها پیش نیاز ضـروری برای تمرین فضــایل مدنی فراغت اســت و هیچ پیش­ نیاز دیگری نمی­ خواهد و مگر فراغت تنها پیش­ نیاز مدنیت است و پیش­ نیاز هیچ چیز دیگری نیست آیا مثلا کسانی که مشغول فعالیتی شغلی و اقتصادی به صورت روزمـره هسـتـنـد تمایل قاطعی را برای زندگی انتخاب نکرده­ اند، اگر تمایل قاطعی برای زندگی انتخاب نکرده­ اند پس با چه انگیزه­ ای کار می­ کنند؟ مگر در اغلب آن­ها انگیزه­ ای جز این وجود دارد که کار کنند تا با درآمد آن زندگی کنند؟

گروه دیگری در تعریف فراغت چنین گفته­ اند که: «فراغت زمانی است که فرد در اختیار خویش است تا به دلخواه از امکانات فردی و محیطی استفاده و خود را بازآفرینی کند». [۸]

به این تعریف نیز اشکالاتی وارد است که به بعضی از آن­ها اشاره می­ کنیم:

* اگر به عنوان تعریف آن­ را بپذیریم باید بگوییم که این تعریف زمان فراغت است و نه خود فراغت و تعریف فراغت به شیوه فوق خطایی آشکار است.

* کدام زمان را سراغ داریم که هر یک از ما در اختیار خود نیست. حتی موقعی که انسان در اختیار دیگری برای انجام کاری است با اختیار خودش، خودش را در اختیار آن دیگری قرار داده است به علاوه بسیاری از افرادی که شغل آزاد دارند و نه دولتی و کارمندی، حتی زمان اشتغال به کارشان نیز در اختیار خویش­ اند در حـالی­ که عمـوم مردم، این زمان آن­ها را، زمان فراغـت ایشـان نمی­ دانند.

* انسان­ ها همیشه به دلخـواه خود از امکـانـات فردی و محیطـی استفاده می­ کنند و در اســتفاده از امکـانات فردی و محیطـی هیچ­ کس، شخص دیگری را مجبور نمی­ کند. البته بهانه تراشی و زیر بار مسئولیت کار خود نرفتن و تنبلی و تقصیر را به دوش دیگران انداختن همیشه در بین بشر رواج داشته است و اگر گفته شود که گاهی دولت­ ها شرایط محیطی دلخواه فرد را فراهم نمی­ آورند باید گفت که دلخواه تک تک افراد یک جامعه آنقدر متنوع است که هیچ دولتی توان تأمین دلخواه همه­ ی افراد را ندارد و در صورت داشتن توان مگر هر خواسته­ ای را دولت موظف است برآورده سازد؟ خیلی از خواسته­ ها امنیت و سلامت جامعه را به خطر می­ اندازند.

* اگر کسی در زمانی که همه آن را زمان فراغت می­ دانند – اگرچه با این تعریف روبرو نبوده باشند – خود را بازآفرینی نکرد آیا این زمان، زمان فراغت نیسـت؟ در حالی که هـمـه­ آن را از اوقـات فـراغـت می­ دانند، به علاوه بازآفرینی به چه معناست؟ به علاوه تعریف می­ بایست روشن­ تر از تعریف شده باشد که ظاهرا عموم مردم اوقات فراغت و فراغت را زودتر و بهتر درک می­ کنند تا بازآفرینی خود را.

با توجه به تعاریف مطرح شده و نقاط ضعفی که به گوشه­ ای از آن­ها اشاره شد برای خواننده­ ی محترم روشن می­ شود که هیچ یک از تعاریف مطرح شده، بیان مناسبی برای فراغت و اوقات آن ندارند، گویا که تعریف کنندگان محترم به حقیقت معنای فراغت دست نیافته­ اند و در صورت دست­یابی، تلاش کرده­ اند معنایی قلب شده از فراغت ارائه کنند که با فهم عمومی مردم از آن، کاملاً بیگانه است و گویا در مقام وضع اصطلاح جدیدی بوده­ اند و یا اینکه واژه را به معنای جدیدی نقل داده­ اند و خلاصه کلام آنکه بهترین معنا برای فراغت همان «بی­کاری در مقابل شغل و کار» است که فراغت به دو نوع مطلق و نسبی و نیز روحی و جسمی تقسیم می­ شود که در ابتدای بحث به آن اشاره شد.

جایگاه کار و فراغت در زندگی

برای روشن شدن جایگاه کار و فراغت در زندگی هر انسانی لازم است دقت کنیم کـه هر یک از ما در زندگـی چه مراحلی را طی می­ نماییم و از کجا شروع می­ کـنیم، در کـجا هستیم و به کـجا سیر خواهیم کــرد. چون به گذشــته­ ی خود می­ نگریم می­ بینیم که ما در ابتدا خاکی بودیم که با ضمیمه شدن آب باران و یا آب چاه و قنات و رودخانه و دانه­ ای که کاشته شد تبدیل به گیاهی شدیم و آن گیاه غذای حیوان حلال گوشتی مانند گوسفند و گاو و مرغ و خروس و ماهی شد و سپس آن حیوان حلال گوشت و یا به طور مستقیم همان گیاه اولیه، غذای پدر و مادر ما گشت و از آن غذا، خون در وجود پدر و مادر ما ایجاد شد و از آن خون، آبی که نطفه ما را تشکیل داد، سپس در رحم مادر به خون بسته تبدیل شد، خون بسته به پاره­ ای گوشت مبدل گشت و به تدریج تمام اعضاء بدن در رحم شکل گرفت و اولین قوای روح انسان نیز در اثر حرکت جوهری جسم او پدید آمد تا اینکه به صورت طفلی کامل پا به عرصه دنیا گذاشت و همه­ ی این سیر را دست قدرت الـهـی رقـم زد.

اکـنون ســؤال این است کـه کـدامیک از این تحـولات بـا بی­کاری و فراغت شکل گرفت؟ آیا غیر از این است که در هر لحظه عوامل مختلفی با یکدیگر کار کردند تا این طفل بوجود آید؟ اگر تا این زمان خود طفل کاری انجام نمی­ داده است اما از این به بعد برای رشد و نمو خود، خودش باید کار کند. تا شروع به مکیدن شـیر از پستان مادر خویش نکند، غذایی دریافـت نـمـی­ کند و بدن او قوی نـمـی­ گردد، او با چشم خود کار می­ کند، به جاهای مختلف متمرکز می­ شود و تصاویر اولیه را در روح خود ایجاد می­ کند و با این کار روحش را قـوی می­ کـند، صـداها را هـــم بوســیله­ ی گـوش به همین نحو دریـافت می­ کند. اشـــیاء را لمس می­ کند، چشیدنی ها را می­ چشد و پیوسته در حال انجام کار است تا رشد یابد و بدون کار و تلاش نه جسم او رشد می­ کند و نه روح او. در ادوار مختلف زندگی دنیایی او نیز مسئله به همین نحو است. بدون کار و تلاش هیچ بهره­ ای برای هیچ کسی نیست.

البته از آنجا که انسان مانند یک ماشین مکانیکی و بی­شعور نیست بنابراین نیازمند ساعاتی در شبانه­ روز است که در آن ساعات به استراحت پرداخته و دست از کار بکشد تا تجدید قوا نماید و از این ساعات می­ توان به فراغت مطلق تعبیر نمود به طوری که فرد به هیچ کار ارادی نمی­ پردازد و تنها کارهای ضروری و طبیعی غیر اختیاری را انجام می­ دهد مانند نفس کشیدن و غیره. البته با توجه به اینکه نیازهای کاری هر فرد متنوع است پس فراغت­ های نسبی متعددی هم دارد؛ برای مثال وقتی مشغول مطالعه است، از خوردن فارغ است و برعکس وقتی مشغول غذا خوردن است از مطالعه فراغت دارد و به همین نحو، پس در واقع سراسر زندگی هر فردی را کار و فراغت فراگرفته که گاهی مطلق است و گاهی نسبی، که می­ بایست هم برای کار و هم برای فراغت مطلق و نسبی برنامه­ ریزی نمود.

در اینجا چه به جاست که سخن مولای متقیان علی علیه السلام را یادآور شویم که می­ فرمایند: «فی کُلِّ وَقتٍ عَمَلٌ» [۹] (در هر زمانی کاری باید کرد و هر زمانی مخصوص کاری است) وقتی به دوران عمر یک انسان توجه می­ کنیم می­ بینیم که قابل تقسیم به کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و پیری و کهنسالی است که هر یک از این دوران کارهای مخصوص خود را می­ طلبد که اگر انجام نشود در وقت دیگر قابل جبران نیست؛ برای مثال یک پیرمرد هفتاد ساله بدون سابقه­ ی ورزشی نمی­ تواند قهرمان وزنه برداری جهان شود. اگر هر یک از دوران­ های پیش گفته را باز هم تقسیم کنیم، برای مثال دوران جوانی را در نظر بگیریم و به چند سال تقسیم کنیم، خواهیم دید کسانی که در سال اول دبیرستان خود برای مثال بخشی از مفاهیم درس ریاضی را فرا نگرفته­ اند مطالب پیوسته و وابسته به این بخش را در سال دوم نمی­ آموزند و هرساله این ضعف نمایان­ تر خواهد شد، در حالی که وقت این کار (آموختن مفاهیم درس ریاضی سال اول) همان سال اول بوده است. اکنون اگر همین یک سال را به ماه­ های آن تقسیم کنیم می­ بینیم که کارهایی را در ماه اول می­ بایست انجام دهند که اگر انجام نگرفت برای ماه­ های بعد مشکلاتی فراهم می­ شود و درنهایت، سال ناموفقی را رقم خواهند زد. این سیر تا ثانیه­ های زندگی افراد قابل ادامه یافتن است. گاهی اوقات انجام یا عدم انجام کاری، در لحظه­ ای، سرنوشت فردی یا جمعی را تغییر می­ دهد.

نکته قابل ذکر دیگری هم در اینجا وجود دارد و آن اینکه از منظر زمان، جبران کارها و زمان از دست رفته غیر ممکن است، زمان بسان رودخانه­ ی در حال حرکتی است که هر مقدار از آب آن را استحصال ننمودیم از دست ما رفته است و آب بدست آمده بعدی جای خودش را پر می­ کند نه جای آب قبلی از دست رفته را. هرگاه دانش آموزی از درسی نمره­ ی قبولی دریافت نکند و مجبور شود یک بار دیگر آن را بخواند آیا زمان از دست رفته گذشته را جبران کرده است؟ هرگز چنین نیست. شاید بگویید بالاخره نمره­ ی قبولی را گرفته است و ما هم با این سخن مخالفتی نداریم اما او زمان جدیدی را صرف کرده تا نمره­ ی قبولی را دریافت کند؛ در واقع از زمان جدید استفاده­ ی مطلوب را برده است اما زمان گذشته را از دست داده و جبران هم نشده که هر زمانی گنجایش خود را دارد و با استفاده­ ی مفید، همین زمان، مورد بهره­ برداری واقع شده نه زمان گذشته. بنابراین از جهت زمانی هیچ زمان از دست رفته­ ای قابل جبران نیست.

اینجاست که متوجه می­ شویم ما زمانی برای فراغت و بی­کاری نداریم اگرچه فراغت نسبی یعنی ترک کاری و مشغولیت به کار دیگری در جای خودش محفوظ است و اگر اوقاتی را هم برای تفریح در نظر می­ گیریم آن اوقات هم لازمه­ ی زندگی است و برای بازسازی و آمادگی جسمی و روحی صرف می­ شوند تا از اوقات خویش بهره­ وری بهتری داشته باشیم و تفریح به معنی لعب و لهو و سرگرمی و بیهودگی و هرزگی در میان مسلمانان جایگاهی ندارد و فرهنگ اسلامی آن را به این معنی نمی­ پذیرد. به واقع در فرهنگ اسلامی برای لحظه لحظه­ ی زندگی برنامه­ ریزی شــده اســت، سـاعات شبانه­ روز، روزهای هفته، هفته­ های ماه، ماه­ های سال و سالیان زندگی یک انسان دارای برنامه­ ای در راستای تکامل روح و سلامت جسم او به عنوان مرکب جانش می­ باشد که در این اثر بخشی از آن­ها معرفی گردیده است.

مسئله­ ی فارغ التحصیلی

یکی از مفاهیم انحرافی که از سوی اروپاییان در فرهنگ ما وارد شده است مسئله­ ی فارغ التحصیلی است. سالیانه تعداد زیادی به اصطلاح دروس خود را در مقاطع مختلف تحصیلی به اتمام رسانده و گاهی جشن فارغ التحصیلی هم! بر پای می­ کنند و اغلب ایشان هم پس از به اصـطلاح فارغ التحصـیلی مـطـالـعـه را کنار می­ گذارند گویی­ که به نهایت علم و دانش دست یافته­ اند، در حالی که در فرهنگ اسلامی فارغ التحصیلی واژه­ ا­ی بی­ معناست و با قول مشهور «اُطلُبوا العلمَ مِنَ المَهدِ إلی اللَّحد» (از گهواره تا گور دانش بجویید) در تعارض و تضاد است و چه زیبا مضمون این سخن را جناب مصلح­ الدین سعدی شیرازی به نظم آورده و­­گفته است:

«چه خوش گفت پیغمبر راستگوی         ز گهواره تا گور دانش بجوی»

پس بجاست که رفته رفته این واژه­ ی بی­ معنا را از فرهنگ خود بزداییم و فراغت از تحصیل را به همان اروپائیان واگذار نماییم.

اثر کار در نیرومندی

امام علی علیه السلام: «مَن یعمَلْ یزدَدْ قُوَّهً، مَن یقَصِّرْ فی العَمَلِ یزدَدْ فَترَهً.»

(هر که کار کند نیرومندتر شود و هر که در کار کوتاهى ورزد، سستى او [در کارها] افزوده شود.)[۱۰]

وزنه­ برداری را فرض کـنیم که در روز اول کار خود به باشگاه وزنه­ برداری رفته است، مربی او ابتدا نرمش­ های بدنی خاصی را به او توصیه می­ کند و نیز وزنه­ ی سبکـی را پیش روی او قرار مـی­ دهد تا آن را بلند کـند. اگـر وزنه بردار توصیه­ های مربی را به خوبی عمل کند و وزنه­ ی سبک روز اول را هم بزند آنگاه روز دوم با آمادگی بیشتری به باشگاه می­ رود و با یک کار مداوم و پیوسته، هم بدن آمـاده­ تری پیدا می­ کند و هم وزنه­ های سنگین تری را می­ تواند بلند کند پس در واقع کار کردن پیوسته­ ی او منجر به نیرومندی او می­ گردد و برعکس وزنه­ برداری که به ورزیدگی مناسبی رسیده است اگر تمرین­ های خود را رها کند و یا کار تمرین را به فراموشی سپارد روز دوم سهل انگاری، وزنه­ ی کمتری را می­ تواند بزند و رفته رفته نیرو و توان قبلی خود را از دست می­ دهد به طوری که شاید مانند یک آدم معمولی و یا حتی ضعیف­ تر شود پس هرکس که در کار کردن کوتاهی نماید بر ضعف و سستی او افزوده می­ شود.

انجام صحیح کار

امام علی علیه السلام: «إنَّکُم إلى إعرابِ الأعمالِ أحوَجُ مِنکُم إلى إعرابِ الأقوالِ.»

(شما به انجامِ درست و صحیح کارها نیازمندترید تا درست و فصیح ادا کردن سخنان.) [۱۱]

بعضی از انسان­ ها تمام حواس خود را به این سو معطوف می­ کنند که در مواجهه با دیگران چه بگویند و چه نگویند و یا اینکه چگونه بگویند و چگونه نگویند و یا اینکه با چه لهجه­ ای سخن خود را مطرح کنند و یا اینکه زیر و زبر کلمات آن­ها چگونه باشد، البته رعایت این نکات در گفتار خوب است اما بیش از اینکه آدمی نیازمند دقت در این ویژگی­ های کلامی خود است، نیازمند چنین دقتی در کارهای خود و نحوه­ ی انجام آن­هاست اینکه چه کاری را باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد؟ کاری را که باید انجام دهد، چگونه انجام دهد؟ کی و کجا انجام دهد؟ با چه نیت و انگیزه­ ای انجام دهد؟ چه کاری به چه کاری مقدم است؟ کدام کار اهمیت و اولویت بیشتری دارد؟ و امثال این­ها. پس ما به انجام درست و صحیح کارها نیازمندتریم تا درست و فصیح ادا کردن سخنان.

کار، رساننده­ ی به هدف

امام علی علیه السلام: «العِلمُ یرشِدُکَ، و العَمَلُ یبلُـغُ بِکَ الغایهَ.»

(علم، راهنماییت مى­ کند و عمل تو را به هدف مى­ رساند.) [۱۲]

شخصی را تصـور کـنیم کـه در کتاب و جزوه­ ی خود تمام ریزه­ کاری­ های تایپ کردن یک متن در رایانه را مطالعه کرده است و اگر دستگاهی در اختیار داشته باشد می­ داند چگونه می­ بایست متنی را تایپ نمود. از طرفی متن ۵۰ صفحه­ ای در اختیار دارد کـه می­ باید آنرا تایپ نماید اما هرگز پشت دستگـاه رایـانـه قرار نمی­ گیرد و هیچ انگشتی را روی هیچ دکمه­ ای فشار نمی­ دهد آیا یک کلمه از آن متن توسط این شخص تایپ می­ شود؟ هرگز!! بعضی فکر می­ کنند همین که چیزی را می­ دانند کافی است که به نتیجه آن دانسته هم برسند در حالی که تا به دانسته­ ی خـود عمل نکـنند به هیچ نتیجه­ ای نمی­ رسند، دانش تنها ما را راهنمایی می­ کند و این عمل است که ما را به نتیجه و هدف می­ رساند.

کار، رساننده ی به پاداش

امام علی علیه السلام: «بِالعَمَلِ یحصُلُ الثَّوابُ لا بِالکَسَلِ.»

(با کار است که پاداش به دست مى­ آید، نه با تنبلى.)[۱۳]

تا به حال حتماً با انسان­ های خیال پرداز روبرو شده­ اید! اینگونه افراد در عالم توهمات خود همه­ ی قله­ های ترقی را فتح می­ کنند، به بالاترین جایگاه­ های سیاسی می­ رسند، از ثروتمند­ترین افراد می­ شوند، گره از کار همه­ ی مردم می­ گشایند، از دانشمندان نامدار جهان می­ گردند، همه­ ی مناطق دیدنی دنیا را سیر می­ کنند و در مسافرتشان به دور دنیا، همه­ ی چشم اندازها و مناظر بکر زمین را از نظر مـی­ گـذرانند و جایزه­ هـای علـمـی را دریافت می­ کـنند و در مسابقـات ورزشـی قهرمـان شده، کوله باری از مدال­ ها را با خود یدک می­ کنند اما این همه افتخار تنها در عالم خیال و توهم ایشان بدست می­ آید و تا به ایشان نگاه می­ کنیم می­ بینیم که در راه رسیدن به این اهداف قدم از قدم برنداشته­ اند و هیچ کاری انجام نداده­ اند. ایشان کسالت و تنبلی را راه رسیدن به اجر و مزد کارها یافته­ اند در حالی که با کار است که پاداش بدست می­ آید نه با کسالت.

کار تحویل دهیم نه سخن

امام علی علیه السلام: «بِحُسنِ العَمَلِ تُجنى ثَمَرَهُ العِلمِ لا بِحُسنِ القَولِ.»

(با نیکویى کردار است که میوه­ ی دانش چیده مى شود نه با زیبایى گفتار.)[۱۴]

گروهی از انسان­ ها هستند که وقتی کاری بر عهده­ ی ایشان گذاشته می­ شود آن کار را انجام نمی­ دهند و وقتی از ایشان گزارش عمل کرد می­ خواهیم به جای کار، حرف تحویل می­ دهند، اگر جلسه­ ای تشکیل شود برای توضیح کارکرد خویش مدت زیادی وقت دیگران را با سخنرانی خود می­ گیرند و یک قطار باید و نباید و هست و نیست ردیف می­ کنند و آخر کار هم هیچ چیز قابل ذکری بدست نمی­ آید، ایشان نمی­ دانند که با نیکی کردار است که میوه­ ی دانش چیده می­ شود نه با زیبایی گفتار، و فراموش کرده اند که «دوصد گفته چون نیم کردار نیست».

اثر کار در آخرت

امام هادی علیه السلام: «النّاسُ فِی الدّنیا بِالأمـوالِ، و فی الآخِرَهِ بِالأعمالِ.»

(مردم در دنیا با اموال سر و کار دارند و در آخرت با اعمال.)[۱۵]

امروزه اهمیت مال و دارایی برای زندگی دنیوی برای همه روشن شده است به طوری که حتی افرادی به مال با نگاهی افراطی توجه می­ کنند و مال را حلّال همه­ ی مشکلات می­ دانند اگرچه اشتباه می­ کنند ولی در اندازه خودش مال مهم است تا آنجا که مال را ستون فقرات زندگی دنیوی تلقی نموده­ اند و فقیر را فقیر نامیده­ اند گویی که ستون فقرات او که همان مال داری است شکسته شده است. اگر بخواهیم بدانیم چه چیزی در آخرت به اهمیت مال در دنیاست باید بگوییم آن چیز عمل است و همانطور که جایگاه دنیوی مردم مربوط به اموال ایشان است جایگاه آخرتی مردم هم بیشتر به اعمال ایشان است.

کار شایسته

امام علی علیه السلام: «إنَّما یستَدَلُّ عَلَى الصّالِحینَ بِما یجری اللّه ُ لَهُم عَلى ألسُنِ عِبادِهِ، فَلْیکُنْ أحَبَّ الذَّخائرِ إلَیکَ ذَخیرَهُ العَمَلِ الصّالِحِ.»

(نیکوکاران از سخنانى شناخته شوند که خداوند درباره­ ی آنان بر زبان بندگان خویش جارى مى سازد؛ پس باید که دوست داشتنى ترین اندوخته در نظر تو اندوختن کار نیک باشد.)[۱۶]

کارها و اعمالی که انسان­ ها انجام می­ دهند در یک تقسیم بندی به عمل شایسته و عمل ناشایست تقسیم می­ شود. عمل شایسته کاری است که برای دنیا و یا آخرت و یا هر دوی آن­ها، چه برای خود فرد و چه برای دیگران سود و فایده­ ای داشته باشد و صحیح و بر اساس قوانین تکوینی و تشریعی الهی انجام شود و ملاک و داور صالح بودن آن شرع مقدس و عقل است. در مقابل عمل ناشایسته آن است که برای فرد یا دیگران ضرری دنیوی و یا اخروی به دنبال دارد که ملاک و داور کار ناشایست هم شرع و عقل است. برای مثال انسان نیاز به ثروت دارد که معیشت دنیوی خود را آبرومندانه تأمین کند برای این منظور می­ تواند شغلی شرافتمندانه داشته باشد و ثروت کسب نماید و می­ تواند دزدی بی­ آبرو باشد که به اموال دیگران دستبرد می­ زند کار اولی شایسته و کار دومی ناشایست است.

سنخیت بین کار و نتیجه ی آن

امام علی علیه السلام: «ثَمَرَهُ العَمَلِ الصّالِحِ کأصلِهِ.»

(میوه ی کار نیک، همانند ریشه ی آن است.)[۱۷]

امام علی علیه السلام: «ثَمَرَهُ العَمَلِ السّیئ کأصلِهِ.»

(میوه ی کار بد، همانند ریشه ی آن است.) [۱۸]

در زبان عرف، مشهور است که می­ گویند «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و یا «گندم از گندم بروید جو ز جو» که این در واقع مفاد قانونی حِکَمی به نام «قانون سنخیت علت و معلول» است، آیا شما انتظار دارید کشاورزی که پنبه کاشته است نخ ابریشمی بدست آورد؟! یا کسی که عمری را مشغول دوختن کفش بوده است رئیس جمهور شود؟! یا کسی که فقط مشغول تجارت بوده است عالم و دانشمند در فیزیک هسته­ ای شود؟!

مسلماً چنین انتظاری را ندارید. کارهایی که ما انجام می­ دهیم مشمول همین قانون می­ شـود. اگر عمـل صالـحی انجـام دهیم نتیجه­ ی شایسته­ ای بدست می­ آوریم و اگر عمل غیرصالحی انجام دهیم نتیجه ناشایستی هم درو خواهیم کرد.

اتصال همیشگی کار به انجام دهنده ی آن

رسول الله صلى الله علیه وآله: «إنَّ لأِحَدِکُم ثَلاثَهَ أخِلاّءَ: مِنهُم مَن یمَتِّعُهُ بِما سَألَهُ فذلکَ مالُهُ، ومِنهُم خَلیلٌ ینطَلِقُ مَعَهُ حَتّى یلِجَ القَبرَ ولا یعطیهِ شَیئاً ولا یصحَبُهُ بَعدَ ذلکَ فَأُولئکَ قَریبُهُ، ومِنهُم خَلیلٌ یقولُ: وَ اللّه ِ أنا ذاهِبٌ مَعَکَ حَیثُ ذَهَبتَ و لَستُ مُفارِقَـکَ ! فذلکَ عَمَلُهُ، إن کانَ خَیراً وإن کانَ شَرّاً.»

(هر یک از شما سه دوست دارد : یکى از آن­ها دوستى است که خواهش او را برآورده مى سازد و آن مال و ثروت اوست، دیگرى دوستى است که تا لب گور با او مى آید اما چیزى به او نمى دهد و از آن به بعد همراهی­ اش نمى کند و آن خویشاوند اوست، سومى دوستى است که مى گوید: به خدا قسم هرجا بروى با تو مى آیم و از تو جدا نمى شوم! این دوست عمل اوست. اگر خوب باشد، پاداش خوب مى بیند و اگر بد باشد، سزاى بد مى یابد.)[۱۹]

کار، خدمتکار آدمی

امام باقر علیه السلام: «إنَّ العَمَلَ الصّالِحَ یذهَبُ إلَى الجَنَّهِ فیمَهِّدُ لِصاحِبهِ کما یبعَثُ الرَّجُلُ غُلامَهُ فیفرُشُ لَهُ، ثُمَّ قَرَأ: وَ أمَّا الّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ فَلأِنفُسِهِم یمْهَدونَ»

(کار نیک به بهشت مى­ رود و زمینه را براى صاحبش آماده مى­ سازد؛ همچنان که انسان خدمتکارش را به جایى مى­ فرستد تا آنجا را برایش فرش کند. حضرت سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى نیک کردند، براى خویشتن آماده مى کنند.)[۲۰]

فردی را تصور کنید که خادمی دارد در نهایت ادب و کمال عقل و درایت، این فـرد قـرار است در منزل جدیـدی سـاکـن شود او خـادم خـود را به آن منـزل می­ فرستد تا مقدمات حضورش را فراهم کند، خادم چه خـواهـد کرد؟ مسـلماّ تمام وسـایـل یک زندگـی راحــت را برای او فـراهـم می­ کـند هـمـه جــا را مـرتب و منظم می­ نماید و همه چیز برای حضور آن شخص آماده می­ گردد اما در مقابل اگر این خادم بد سیرت و بدخو و احمق باشد در این صورت منزل مسکونی آن فرد را به آتش خواهد کشید و این است مثال آدمی و عمل او در آخرت که اگر صالح باشد مقدمه­ ی عیش او را فراهم کرده و اگر طالح باشد او را به خفت خواهد کشید.

کارهای دنباله دار

رسول الله صلى الله علیه وآله: «إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ: إلاّ مِن صَدَقَهٍ جارِیهٍ، أو عِلمٍ ینتَفَعُ بِهِ، أو وَلَدٍ صالِحٍ یدعو لَهُ.»

(هر گاه انسان بمیرد، رشته عملش قطع مى شود مگر سه چیز که دنباله دارد: صدقه ی جاریه، یا دانشى که مردم از آن بهره مند شوند، یا فرزند نیکوکارى که برایش دعا کند.) [۲۱]

رسول الله صلى الله علیه وآله: «سَبعَهُ أسبابٍ یکتَبُ لِلعَبدِ ثَوابُها بَعدَ وَفاتِهِ: رَجُلٌ غَرَسَ نَخلاً، أو حَفَرَ بِئراً، أو أجرى نَهراً، أو بَنى مَسجِداً، أو کَتَبَ مُصحَفاً­، أو وَرَّثَ عِلما­ً، أو خَلَّفَ وَلَداً صالِحاً یستَغفِرُ لَهُ بَعدَ وَفاتِهِ.»

(هفت چیز است که بعد از مرگِ آدمى، ثواب آن­ها برایش نوشته مى شود: مردى که درخت خرمایى بکارد، یا چاه آبى حفر کند، یا نهرى جارى سازد، یا مسجدى بسازد، یا­کتابى­ بنویسد، یا دانشى­ از خود به ارث گذارد، یا فرزند شایسته اى بر جاى نهد که بعد از مرگش براى او از خدا آمرزش بخواهد.)[۲۲]

کسی با سنگی به چشم دیگر می­ زند­ و چشم او کور می­ شود کاری که زننده­ ی سنگ انجام داده، چند لحظه بیشتر نبوده است اما اثر آن یک عمر بر جاست همین­طور کسی جان کسی را که می­ خواهد غرق شود در چند لحظه نجات می­ دهد اما اثر آن یک عمر زندگی خواهد بود، این دو مثال نشانه­ ای برای کارهای ما است. بعضی از کارهای انسان چه خوب و چه بد، حتی پس از مرگ او آثار خود را به دنبال دارند که از جمله آن­ها، کارهـای نیک، درخـت کـاری، ســاختن مسجد، مدرسه، نوشتن کتاب و… است و از جمله کارهای زشت، بر­جای­ گذاردن بدعت و ســنـت نادرســت است که تا وقتی پا بر جا هستند اثر خود را برای بدعت گذار خواهند داشت.

دوام کار

امام باقر علیه السلام: «ما مِن شَیءٍ أحَبَّ إلَى الله ِ عَزَّوجلَّ مِن عَمَلٍ یداوَمُ علیه، و إن قَلَّ.»

(هیچ چیز نزد خداوند عزّوجلّ محبوب تر از عملى نیست که بر آن مداومت شود، هرچند اندک باشد.) [۲۳]

همه­ ی ما با داستان مسابقه­ ی خرگوش و لاک پشت آشنا هستیم در مسابقه­ ی دویدن، که بین لاک پشت و خرگوش اتفاق افتاد، خرگوش به تیزرو بودن خود تکیه کرد و در بین راه گاهی می­ خوابید و گاهی به خوردن غذاهای مورد علاقه­ ی خـود مـی­ پرداخت و از کـار و تلاش دست می­ کـشید، در واقع استمرار در کـار را رها کرد اما لاک پشت که سرعت خرگوش را نداشت، آهسته آهسته و مداوم مسیر مسابقه را طی نمود و در نهایت برنده­ ی مسابقه شد و در مثل معروف هم داریم که «رهرو آن نیست که گه کند و گه آهسته رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» در اغلب اوقات کار اندک و مداوم و پیوسته، موفق­ تر است تا کار پر حجم و بسیار، ولی بدون مداومت.

اثر مداومت بر کار نیک

رسولُ الله صلى الله علیه و آله: «أمّا المُداوَمَه عَلى الخَیرِ فیتشَعَّبُ مِنهُ: تَرکُ الفَواحِشِ، والبُعدُ مِنَ الطَّیشِ، والتَّحَرُّجُ، و الیقینُ، وحُبُّ النَّجاهِ، وطاعَهُ الرَّحمنِ، وتَعظیمُ البُرهانِ، وَاجتِنابُ الشَّیطانِ، والإجابَهُ لِلعَدلِ، وقَولُ الحَقِّ، فهذا ما أصابَ العاقِلَ بِمُداوَمَهِ الخَیرِ.»

(آنچه از مداومت بر کار نیک برمى خیزد، عبارت است از: ترک زشتی­ ها، دور شدن از سبکسرى، بیرون آمدن از گناه، پیدا کردن یقین، عشق به رهایى و رستگارى، فرمان بردن از خداى بخشنده، بزرگداشت برهان، کناره گیرى از شیطان، پذیرش عدل و گفتار حق. این­ها چیزى است که از مداومت بر کار نیک به خردمند مى رسد.) [۲۴]

کار اندک با دوام بهتر از کار بسیار ملال آور

رسولُ الله صلى الله علیه و آله: «إنَّ النَّفسَ مَلولَهٌ، وإنَّ أحَدَکُم لا یدری ما قَدرُ المُدَّهِ، فَلْینظُرْ مِنَ العِبادَهِ ما یطیقُ، ثُمَّ لِیداوِمْ علیه، فإنَّ أحَبَّ الأعمالِ إلَى اله ِ ما دِیمَ علیه وإن قَلَّ.»

(همانا نفْس خسته و دلگیر مى شود و هیچ یک از شما نمى داند که چقدر عمر مى کند؛ پس، بنگرد که از عبادت چه در توان اوست و سپس بر همان مـداومت ورزد؛ زیرا محبوب­ ترین کارها نزد خداوند، کارى است که بر آن مداومت شود هرچند اندک باشد.) [۲۵]

امام علی علیه السلام: «قَلیلٌ تَدومُ علیه، أرجـى مِن کَثیـرٍ مَملـولٍ مِنهُ.»

(عمل اندک که بر آن مداومت ورزى، از عمل بسیار که از آن خسته شوى امیدوار کننده تر است.) [۲۶]

رسول الله صلى الله علیه و آله: «اِکلَفوا مِنَ العَمَلِ ما تُطیقونَ فإنَّ الله َ لا یمَلُّ حَتّى تَمَلّوا، فإنَّ أحَبَّ الأعمالِ إلى الله ِ أدوَمُه وإن قَلَّ.»

(به اندازه اى که تاب و توان دارید، عملى را به عهده گیرید؛ زیرا خداوند خسته نشود تا آنگاه که شما خسته شوید. محبوب ترین عمل در پیشگاه خدا مداوم ترین آن­هاست گرچه اندک باشد.) [۲۷]

کار پر مشقّت

رسولُ الله صلى الله علیه و آله: «أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها.»

(برترین عمل، استوارترین و مشقت بارترین آن­هاست.) [۲۸]

همه­ ی ما داستان بوسیدن دست کشاورز توسط پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله را شنیده­ ایم اما هیچ تاکنون از خود سوال کرده­ ایم که میان این همه کشاورز چرا تنها دست این کشاورز بوسیده می شود؟ کار او چه ویژگی داشته که مستحق چنین پاداشی شده است! بنابر آنچه نقل شده او کشاورزی بوده که خاک­ ها را از پایین کوه به بالای کوه منتقل می­ کرده و آنجا خاک­ ها را پهن می­ کرده و دانه می­ کاشته است. او اینچنین زحمت و دشواری و سختی را متحمل می­ شده، که چنین پاداشی دریافت کرده است. امروز در عرف ما هم مشهود است که هرچه کار دشوار­تر باشد ارزش آن­ هم بیشتر می­ شـود و قیمتی هم کـه برای آن پرداخته می­ شود افزون­ تر است. امروزه بسیاری از مردم به دنبال کار راحت و مزد فراوان می­ گردند در حالی که حق و درستی عکس این است.

انگیزه ی الهی برای کار

امام علی علیه السلام: «أفضَلُ العَمَلِ ما اُریدَ بِهِ وَجهُ اللّه.»

(برترین عمل، عملى است که براى خدا باشد.)[۲۹]

از جمله چیزهایی که به کار ارزش می دهد انگیزه­ ی انجام دهنده­ ی آن است. کار را به نحو احسن انجام دادن یک حرف است و انگیزه­ ی عالی داشتن حرف دیگری است. امیر مؤمنان علی علیه السلام کشاورزی می­ کردند، کفار هم کشاورزی می­ کردند و ای بسا از جهت ظاهری هر دو عالی کار می­ کردند اما تفاوت این دو کار در چه بوده است؟ امیرمؤمنان کار را انجام می­ داده­ اند برای کسب رضای الهی، کفار هم انجام می­ داده­ اند برای جمع ثروت و کسب قدرت و در یک کلمه عیش دنیا. البته بهره مندی از منافع مادی کار نتیجه ی طبیعی عمل هر دو است اما از جهت انگیزه، بهترین کارها کاری است که در آن کسب رضای الهی هدف باشد.

کار و مخالفت هوی

امام علی علیه السلام: «أفضَلُ الأعمالِ ما أکرَهتَ علیه نَفسَکَ.»

(برترین عمل، عملى است که نفس خود را بر انجام آن مجبور گردانى.)[۳۰]

اگر مصاحبه­ ای را با گروهی از مردم ترتیب دهیم و از ایشان سوال کنیم که آیا بهترین کار، کاری است که نفس ما آن را با اکراه انجام می­ دهد یا کاری است که نفس از آن خوشش می­ آید و هیچ جنبه­ ی اکراهی در آن نباشد؟ به احتمال قوی اغلب مصاحبه شوندگان با قسمت دوم سوال موافق هستند، این در حالی است که کارهای سازگار با نفس آدمی او را به منجلاب و باتلاق می­ کشاند و کارهایی که با نفس ما سازگار نیست به ما رشد و تعالی می­ دهد و آیا انسان عاقل لذت بردن به همراه درجا زدن را ترجیح می­ دهد؟ یا تحمل ناگواری ها به همراه رشد و تعالی را؟ مسلما رشد و تعالی به همراه ناگواری را ترجیح می دهد!

مقبولیت کار

رسول الله صلى الله علیه وآله: «ـ فی وَصِیتِه لِأبی ذَرٍّ ـ: یا أباذرٍّ، کُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوى أشَدَّ اهتِماما مِنکَ بالعَمَلِ؛ فَإنَّهُ لا یقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوى، وکَیفَ یقِلُّ عَمَلٌ یتَقَبَّلُ؟! یقولُ الله ُ عَزَّ و جلَّ: «إنَّما یتَقَبَّلُ الله ُ مِنَ المُتَّقینَ».

(اى ابوذر! در به کار بستن تقوا اهتمام بیشترى به خرج ده تا در خود عمل؛ زیرا هیچ عملى با وجود تقوا اندک نیست. چگونه اندک باشـد عملى که پذیرفته مى­ شود؟ خداوند عزّوجلّ مى فرماید: «جز این نیست که خداوند از تقواپیشگان مى پذیرد.»[۳۱])

امام کاظم علیه السلام: «قَلیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقبولٌ مُضاعَفٌ، وکَثیرُ العَمَلِ مِن أهلِ الهَوى والجَهلِ مَردودٌ.»

(عمل اندکِ خردمند پذیرفته و دو چندان مى شود و عمل بسیار اهل هوس و نادانى رد مى شود.)[۳۲]

امام علی علیه السلام: «إنَّـکَ لَن یتَقَبَّلَ مِن عَمَلِکَ إلاّ ما أخلَصتَ فیهِ.»

(از عمل تو هرگز پذیرفته نشود، مگر آنچه را که در آن اخلاص داشته باشى.)[۳۳]

کارفرمایی که مشغول ساختن منزل مسکونی خود است، سنگ کاری را برای چسباندن کاشی و سرامیک آشپزخانه­ ی منزل خود به کار گرفته است و هنگام تحویل کار مشاهده می­ کند که نقشی که قرار بود بواسطه سرامیک ها شکل بگیرد، درست از کار درنیامده است. او ضمن دعوا با سنگ کار، مزد او را هم نمی­ پردازد. چرا؟ برای اینکه کارِ سنگ کار، مورد قبول کارفرما قرار نگرفته است و با توافق اولیه آن­ها سازگار نیست! پس یکی از مسائل مهم در هر کاری پذیرفته شدن آن است ، ای بسا کار اندکی که از عاقلی پذیرفته شود و کار بسیاری از اهل هوس و نادانی پذیرفته نشود و از شرایطی که باعث می شود خدای متعال کار را از بنده بپذیرد تقوا و اخلاص است.

ارتباط ظاهر و باطن کار

امام علی علیه السلام: «اِعلَمْ أنَّ لِکُلِّ ظاهِرٍ باطِنا عَلى مِثالِهِ ، فَما طابَ ظاهِرُهُ طابَ باطِنُهُ، وما خَبُثَ ظاهِرُهُ خَبُثَ باطِنُهُ، وقَد قالَ الرَّسولُ الصّادِقُ صلى الله علیه وآله: إنَّ اللّه َ یحِبُّ العَبدَو یبغِضُ عَمَلَهُ، ویحِبُّ العَمَلَ ویبغِضُ بَدَنَهُ.»

(بدان که هر آشکارى، نهانى همانند آن دارد؛ بنابراین، آنچه آشکارش پاک است، نهانش نیز پاک است و آنچه آشکارش پلید است، نهانش نیز پلید است. پیامبرِ راستگو صلى الله علیه و آله، فرموده­ اند: خداوند، گاه بـنـده­ اى را دوســت دارد و عملش را دشــمن مى­ دارد و گــاه عملش را دوســت دارد و شـخصِ او را دشمن مى­ دارد.)[۳۴]

دوری کردن از بعضی کارها

امام علی علیه السلام: «اِحذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یرضاهُ صاحِبُهُ لِنَفسِهِ، ویکرَهُهُ لِعامَّهِ المُسلِـمینَ.»

(از هر کـارى که کننده اش آن را بـراى خـود مى­ پسندد و بر مردم مسلمان نمى پسندد، دورى کن.)[۳۵]

امام علی علیه السلام: «اِحذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یعمَلُ بِهِ فِی السِّرِّ، ویستَحى مِنهُ فِی العَلانِیهِ.»

(از هرکارى که در نهان انجام مى­ شود و در آشکار از انجام آن شرم مى­ شود، دورى کن.)[۳۶]

امام علی علیه السلام: «اِحذَرْ کُلَّ عَمَلٍ إذا سُئلَ عَنهُ صاحِبُهُ أنکَرَهُ أوِ اعتَذَرَ مِنهُ.»

(از هر کارى که اگر از کننده آن بازخواست شود آن را زشت شمارد، یا از آن پوزش خواهد، دورى کن.)[۳۷]

امام علی علیه السلام: «إیاکَ وکُلَّ عَمَلٍ ینَفِّرُ عَنکَ حُرّا، أو یذِلّ لَکَ قَدرا، أو یجلِبُ عَلَیکَ شَرّا، أو تَحمِلُ بِهِ إلَى القِیامَهِ وِزراً.»

(بپرهیز از هر کارى که آزاده­ اى را از تو براند، یا قدر و منزلت تو را بکاهد، یا شرّى را برایت به بار آورد، یا به سبب آن بار گناهى را به سوى قیامت برى.)[۳۸]

تأثیر علمِ به نتیجه ی کار، در انجام آن

امام حسین علیه­ السلام: «اِعمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یعلَمُ أنَّهُ مَأخوذٌ بِالإجرامِ، مَجزِی بِالإحسانِ.»

(همانند آن مردى کار کن که مى داند در برابر گناه مؤاخذه مى شود و در برابر کار نیک پاداش مى گیرد.)[۳۹]

انسان­ ها وقتی به کاری اقدام می­ کنند که مطمئن باشند اجر و پاداشی و مزدی در­قبال انجام آن دریافت می­ کنند و اگر بدانند کار آن­ها نتیجه و ثمره­ ای برای آن­ها ندارد یا تصور کنند که آن کار نه تنها به سود آن­ها نیست بلکه به ضرر آن­هاست هرگز به آن کار دست نمی­ زنند اگرچه ممکن است در تشخیص سود و زیان کار، گاهی دچار خطا شوند و یا حتی خود را بفریبند و بین دو کار که یکی سـودمندتر است، کار سودمند را برمی­ گزینند. مـا هم باید بدانیم که در مقابل کــارهــای خود یا سود می بـریم یا زیان، پس سعی کنیم با به­ کار­ انداختن علم و عقل کارهای سودمند را انجام دهیم نه زیان بخش را و مانند پیرزنی نباشیم که رشته­ ی محکم تافته­ ی خود را پنبه می­ کرد.

تأثیر عمل صالح در نسل آینده

در مورد آیه­ ی «وَ أمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتِیمَینِ فِی الْمَدِینَهِ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَکانَ أَبُوهُما صالِحا فَأرادَ رَبُّکَ أنْ یبْلُغا أشُدَّهُما وَیسْتَخْرِجا کَنْزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ» (و امّا آن دیوار، از آنِ دو پسر یتیم از مردم این شهر بود و در زیرش گنجى قرار داشت از آنِ پسران و پدرشان مردى صالح بود. از این رو، پروردگار تو خواست آن دو به حدّ رشد رسند و گنج خود را بیرون آورند و این از روى رحم و مهربانى پروردگار تو بود.) [الکهف: ۸۲] از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

«إنَّ اللّه َ لَیصلِحُ بِصَلاحِ الرَّجُلِ المُؤمِنِ وُلدَهُ، ووُلدَ وُلدِهِ، ویحفَظُهُ فی دُوَیرَتِهِ، ودُوَیراتٍ حَولَهُ، فَلا یزالونَ فی حِفظِ اللّه ِ لِکَرامَتِهِ عَلَى اللّهِ. ثُمَّ ذَکَرَ الغُلامَینِ، فقالَ: « وکانَ أبوهُما صالِحاً » ألَم تَرَ أنَّ اللّه َ شَکَرَ صَلاحَ أبَوَیهِما لَهُما؟!»

(خداوند به ســــبب صالح بـودن مـــــردِ مؤمن فرزندِ او و نواده­ اش را صالح مى­ گرداند و او را در اتاقک خودش و اتاقک هاى پیرامونش حفظ مى کند. پس، آنان همواره در پناه خدا هستند؛ زیرا که آن مردِ مؤمن نزد خداوند گرامى است. سپس حضرت داستان آن دو پسر بچه را نقل کرد و فرمود: «پدر آن دو، مردى صالح بود» آیا نمى بینى که خداوند به خاطر پاکى پدرشان به آن دو پاداش داد!)[۴۰]

محکم کاری و درست انجام دادن کار

امام صادق علیه السلام: «إنَّ رَسولَ الله ِ صلى الله علیه و آله نَزَلَ حَتّى لَحَدَ سَعدَ بنَ مُعاذٍ وسَوَّى اللَّبِنَ علیه، وجَعَلَ یقولُ: ناوِلْنی حَجَرا، ناوِلْنی تُرابا رَطْبا، یسُدُّ بِهِ ما بَینَ اللَّبِنِ، فلَمّا أن فَرَغَ وحَثا التُرابَ علیه وسَوّى قَبرَهُ قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه وآله: إنّی لَأعلَمُ أنَّهُ سَیبلى و یصِلُ إلَیهِ البَلاءُ، ولکِنَّ اللّه َ یحِبُّ عَبداً إذا عَمِلَ عَمَلاً أحکَمَهُ.»

(پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پایین رفت تا سـعـد بن مـعـاذ را در لحــد گذارد و روى آن خشت بچیند و مرتب مى فرمود: سنگ بده، گل بده و با آن­ ها درز خشت­ ها را پر مى کرد. وقتى کار تمام شد و روى لحد خاک ریخت و قبر را هموار کرد فرمود: من مى دانم که بزودى این فرسوده و خراب مى شـود، اما خداوند بنده­ اى را دوست دارد که چون کارى انجام دهد، آن را درست انجام دهد.)[۴۱]

رسولُ الله صلى الله علیه و آله: «إنَّ الله َ تَعالى یحِبُّ إذا عَمِلَ أحَدُکُم عَمَلاً أن یتقِنَهُ.»

(خداوند متعال دوست دارد که هرگاه فردى از شما کارى مى کند آن را درست (بى عیب) انجام دهد.)[۴۲]

رسول الله صلى الله علیه و آله: «إنَّ الله َ تَعالى یحِبُّ مِنَ العامِلِ إذا عَمِلَ أن یحسِنَ.»

(خداوند متعال از کننده کار این را دوست دارد که وقتى کارى مى کند آن را به خوبى انجام دهد.)[۴۳]

امام صادق علیه السلام: «لَمّا ماتَ إبراهیمُ ابنُ رَسولِ الله ِ صلى الله علیه و آله رَأى النَّبِی صلى الله علیه و آله فی قَبرِهِ خَلَلاً فسَوّاهُ بِیدِهِ، ثُمَّ قالَ: إذا عَمِلَ أحَدُکُم عَمَلاً فَلْیتقِنْ.»

(چون ابراهیم فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درگذشت، پیامبر در گور او شکافى دید و آن را با دست پر و هموار کرد. سپس فرمود: هرگاه کسى از شما کارى کرد، محکم کارى کند.)[۴۴]

عاقبت اندیشی در کار

امام علی علیه السلام: «شَتّانَ ما بَینَ عَمَلَینِ: عَمَلٍ تَذهَبُ لَذَّتُهُ وتَبقى تَبِعَتُهُ، وعَمَلٍ تَذهَبُ مَؤونَتُهُ ویبقى أجرُهُ.»

(چه بسیار تفاوت است میان دو عمل: عملى که لذّتش مى رود و رنجش مى­ ماند و عملى که رنج و زحمتش مى رود و پاداش آن مى ماند.) [۴۵]

تأثیر نارضایتی از کار خود در بالابردن کمیت و کیفیت آن

امام علی علیه السلام: «مَن أنِفَ مِن عَمَلِهِ اضطَرَّهُ ذلکَ إلى عَمَلٍ خَیرٍ مِنهُ.»

(هر که از کارى که مى کند راضى نباشد این امر او را به انجام کارى بهتر از آن وا مى دارد.) [۴۶]

حتما تا کنون با انسان های از خود راضی روبرو بوده اید، انسان هایی که انتظار دارند به خاطر کارهای انجام نداده ی ایشان، از آن ها تشکر شود، انسان­ هایی که تمایل دارند کارهای ضعیف آن ها قوی به حساب آید، هیچ عیبی را از کار خود نمی پذیرند و کار خود را بهترین کارها می پندارند. چنین انسان هایی هیچگاه پیشرفت نمی کنند و همواره درجا می زنند. در مقابل، انسان هایی که اشکالات منصفانه ی کار خویش را می پذیرند و درصدد رفع ایراد آن برمی آیند، هر روز کار بهتری به جامعه ارائه می دهند و اگر کسی نه تنها اشکالات دیگران به کار خود را بپذیرد بلکه خودش نیز از جهت کمّی و کیفی بر کار خود اشکال وارد نماید، دو چندان پیشرفت خواهد نمود.

شناسایی کارهای رقم زننده ی سعادت و شقاوت

رسول الله صلى الله علیه و آله: «ـ و قَد خَطَبَ فی حِجَّهِ الوَداعِ ـ یا أیها النّاسُ ، وَاللّه ِ ما مِن شَیءٍ یقَرِّبُکُم مِنَ الجَنَّهِ ویباعِدُکُم مِنَ النّارِ إلاّ وقَد أمَرتُکُم بِهِ، وما مِن شَیءٍ یقَرِّبُکُم مِنَ النّارِ ویباعِدُکُم مِنَ الجَنَّهِ إلاّ وقَد نَهَیتُکُم عَنهُ.»

(اى مردم! به خدا سوگند هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش دوزخ دور گرداند، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادم و هیچ چیزى نیست که شما را به آتش دوزخ نزدیک و از بهشت دور سازد، مگر این که شما را از آن باز داشتم.) [۴۷]

تناسب کار و زمان

امام علی علیه السلام: «فی کُلِّ وَقتٍ عَمَلٌ.»

(در هر زمانى، کارى [مناسب آن زمان] هست.) [۴۸]

رابطه ی کار دینی و کفایت دنیایی

امام علی علیه السلام: «مَن عَمِلَ لِدینِهِ کَفاهُ اللّه ُ أمرَ دُنیاهُ.»

(هر که براى دین خود کار کند، خداوند امر دنیاى او را کفایت فرماید.) [۴۹]

اهمیت اعمال جوانحی نسبت به جوارحی

امام جواد علیه السلام: «القَصدُ إلَى اللّه ِ تَعالى بِالقُلوبِ أبلَغُ مِن إتعابِ الجَوارِحِ بِالأعمالِ.»

(با دل ها به سوى خداوند متعال رهسپار شدن رساننده تر به مقصد است تا با خسته کردن اعضا و جوارح با اعمال.) [۵۰]

به خاطر می آورم ماجرایی را که در آن ماشین آلات کارخانه ای از کار افتاده­ بود؛ مسئول فنی کارخانه هم رفته بود و صاحب کارخانه می خواست کارخانه را راه بیندازد. او در بین کارگران کارخانه گفت: «هر کس کارخانه را راه بیندازد پاداش خوبی دریافت خواهد کرد». در این میان یکی از کارگران چکشی را برداشت، به زیر یکی از دستگاه ها رفت و ضربه ای به نقطه ای از آن دستگاه زد، همه ی کارخانه بعد از این ضربه به راه افتاد. صاحب کارخانه گفت: «پاداش شما چقدر است؟» کارگر پاسخ داد: «صد هزار تومان». صاحب کارخانه اعتراض کرد که برای یک ضربه ی چکش، صد هزار تومان پاداش؟! کارگر پاسخ داد: «هزار تومان برای یک ضربه ی چکش و ۹۹ هزار تومان برای اینکه بفهمیم ضربه را کجا وارد کنیم و چگونه بزنیم».

حال خواننده ی محترم توجه دارد که کجایی و چگونگی وارد کردن ضربه به علم و تفکر آن کارگر برمی گردد که اعمالی جوانحی هستند و ضربه ی چکش به دست و بازوی او مربوط می شود که عملی جوارحی است.

رابطه ی کوتاهی در کار و اندوه

امام علی علیه السلام: «مَن قَصَّرَ فِی العَمَلِ ابتُلِی بِالهَمِّ.»

(هر که در عمل کوتاهى کند، به اندوه گرفتار آید.) [۵۱]

در دوران معاصر یکی از بیماری های فراگیر برای انسان ها، بیماری افسردگی است که غم و اندوه هم از لوازم آن است. کوتاهی در کار و تلاش از یکسو باعث دست نیافتن افراد به اهداف و مقاصدشان می شود، و این امر باعث سرخوردگی و از دست رفتن امید و نشاط ایشان می گردد و از سوی دیگر موجبات غم و اندوه را فراهم می آورد. علاوه بر آن کم کاری فی نفســــه روح و جسم انسان را خمود می­ گرداند و در مقابل کار و تلاش، موجب حیات روح و جسم آدمی شده و فرد را از گوشه ی انزوا نجات می دهد.

تأثیر کار در تهذیب اخلاق

«روزی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام جامه ی زبرِ کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم کارکردن و بیل زدن بود، چنان‏ فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. در همین حال بود که‏ اتفاقا مردی به نام ابو عمرو شیبانی وارد شد و امام را در آن رنج و تعب‏ مشاهده کرد، پیش خود گفت شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته‏ و متصدی کار شده این است که کسی دیگر نبوده که انجام دهد و امام از روی‏ ناچاری، خودش بیل را به دست گرفته و مشغول کار شده است، لهذا جلو آمد و عرض کرد: این بیل را به من بدهید تا من این کار را انجام دهم. امام حاضر نشد و فرمود نمی‏ دهم. بعد برای آنکه به طرف بفهماند که بیل به‏ دست گرفتن من روی اجبار و ناچاری نبوده، فرمود: «من به طور کلی دوست‏ دارم که مرد در راه تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد.»

کار و عمل از نظر اسلام بسیار محترم و مورد تکریم است، زیرا احترام و قابل تکریم بودن یک چیزی تابع نتیجه­ ی آن چیز است، وقتی که به نتیجه­ ی کار و زحمت توجه می‏ کنیم می‏ بینیم که نتیجه­ ی کار تنها خلاصی از فقر و گرسنگی نیست، بلکه چندین چیز دیگر هم به دنبال دارد، از آن جمله اینکه کار بر عزت و شخصیت انسان می‏ افزاید و او را در نظر خودش‏ محترم می‏ نماید، یعنی حس احترام به ذات و اعتماد به شخصیت در او ایجاد می‏ کند و بدیهی است که هر چیزی که باعث و سبب محترم شدن شخصیت انسان‏ در نظر خودش و در نظر دیگران باشد، او خودش محترم و شایسته­ ی تکریم و تعظیم است و به همین دلیل است که در اسلام کار مورد احترام و شایسته­ ی‏ تکریم است. در مقابل کار، بیکاری است که کوچک ترین اثرش این است که‏ احترام و شخصیت انسان را پیش دیگران و پیش خودش از بین می‏ برد، و همین در هم شکستن شخصیت انسان سبب می‏ شود که تن به هر پستی و بیچارگی‏ بدهد و انواع ابتلائات ناشی از گناه برایش پیدا شود.

گذشته از همه­ ی این­ها کار و فعالیت موجب سرگرمی فکری است، یعنی فکر انسان متوجه اصلاح کار خویش است و این به نوبه خود دو نتیجه دارد: یکی‏ اینکه دیگر مجالی برای فعالیت قوه­ ی خیال و هوس های شیطانی باقی نمی‏ ماند، دیگر اینکه فکر انسان عادت می‏ کند که همواره منظم کار کند، از بی‏ انتظامی و پریدن از یک شاخه­ ی هوس به شاخه­ ی دیگر خلاص گردد. بدیهی است‏ که یکی از اصول شخصیت انسان همان استواری و استحکام و انتظام فکر اوست.

علاوه بر این­ها کار و فعالیت و به مصرف رسیدن درست انرژی های ذخیره‏ بدن به روح صفا و به دل نرمی و خشوع می‏ دهد، برعکس بیکاری که موجب کدورت و تاریک شدن روح و موجب قساوت و سختی‏ دل است.

از رابطه­ ی کار با تهذیب اخلاق و رابطه­ ی بیکاری با فساد اخلاق و هرزگی روح‏ و فکر و احساسات نباید غافل بود. آدم بیکار اگر غیبت نکند و به تعبیر قرآن کریم اگر گوشت مردار نخورد پس چه بکند؟ روح آدمی نیز مانند معده‏ اش غذا می‏ خواهد، اگر غذای کافی نرسید به هر چه رسید سدّ جوع می‏ کند ولو با چیزی که مستقذر و مورد تنفر باشد. در سال­ های قحطی و گرسنگی عمومی‏ دیده شده که افراد گوشت یکدیگر را خورده‏ اند. اگر به روح آدمی نوبت به‏ نوبت به طوری که این نوبت ها قطع نشود غذای کافی نرسد یعنی چیزی که روح‏ را سیر و راضی و قانع نگه دارد، چیزی که توجه روح را به خود جلب کند و اندیشه‏ ها و احساسات را متمرکز سازد، در این صورت روح گرسنه می‏ ماند و ناچار به گوشت برادر مؤمن در حالی که مرده باشد تغذی می‏ نماید یعنی غیبت‏ می‏ کند. زنانی که معمولا در خانه ها می‏ نشینند و هیچ کاری ندارند، بیش از هر طبقه و طایفه­ ی دیگر به غیبت کردن مشغول می‏ شوند چون بیش از هر طبقه­ ی‏ دیگر از لحاظ روحی گرسنگی و بی غذایی می‏ کشند. به هر حال آدم بیکار به‏ انواع مفاسد اخلاقی و بیماری های روانی و عصبی مبتلا می‏ شود و زندگانی اش‏ سیاه و تباه می‏ گردد.» [۵۲]

لزوم همگامی کار و دانش

رسول الله صلى الله علیه و آله ـ فی وَصِیتِهِ لاِبنِ مَسعودٍ ـ: «یا بنَ مَسعودٍ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَلْ بِعِلمٍ و عَقلٍ، وإیاکَ و أن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَیرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ؛ فإنَّهُ جلَّ جَلالُه یقولُ: وَلا تَکونوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أنْکاثاً».

(اى پسر مسعود! هر گاه عملى انجام دادى، از روى آگاهى و خردمندى انجامش ده و از اینکه عملى را بدون اندیشه و آگاهى انجام دهى بپرهیز؛ زیرا خداوند جلّ جلاله، مى فرماید: «و مانند آن زنى مباشید که رشته اى را که محکم تافته بود، پنبه کرد.) [۵۳]

استاد مطهری در این رابطه می فرمایند:

«در آثار دینی ما مکرر به این نکته اشاره شده که علم است که به عمل‏ ارزش می‏ دهد و آن را بالا می‏ برد، اثر و ارزش یک کاری که با نیروی علم و معرفت صورت گیرد صدها برابر کاری است که جاهلانه صورت گیرد، علم، افزایش دهنده­ ی اثر و ارزش کار است. هر کاری‏ را که در نظر بگیریم می‏ بینیم اگر با علم و شناسایی و معرفت توأم گردد اثر و ارزش بسیار بیشتری پیدا می‏ کند. روی همین اصل است که در اسلام دو چیز محترم است: کار و دانش، و دو چیز مردود است: بیکاری و نادانی.

ولی این نکته را از اسلام نباید فراموش کرد که کار و دانش که محترم‏ است از یکدیگر جدا نیستند، یعنی نه این است که برای بعضی کار محترم‏ است و برای بعضی دیگر دانش، بعضی اهل کار باشند و بعضی اهل دانش، اینطور نیست، کار و دانش اگر از یکدیگر جدا افتند اهمیتی ندارند، این‏ دو اصل مقدس هنگامی برای بشر به صورت دو بال در می ‏آیند که معاون یکدیگر و کمک یکدیگر بوده باشند، یعنی کار در روشــــنایی علم صورت گیرد، و اگر یکی عالم باشد و گوشه­ نشین و دیگری کارگر باشد و جاهل، مثل این است که‏ در یک شب تاریک یکی چراغ به دست بگیرد و در گوشه‏ ای بنشیند و دیگری‏ راه پیمایی کند ولی چراغ نداشته باشد، باید همان کس که راه پیمایی‏ می‏ کند چراغ داشته باشد و همان کس که چراغ دارد راه پیمایی ‏کند، یعنی‏ همگی به نوبه­ ی خود و سهم خود در زندگی، حرکت و فعالیت و راه پیمایی کنند و همگی چراغ در دست داشته باشند.

تعاون و همکاری اصل مقدسی است، ولی هیچ همکاری و هماهنگی و همگامی، مقدس­ تر و پر ارزش تر از همکاری و همگامی کار و دانش نیست، یعنی‏ کارگر، دانشمند و مطلع و عالم باشد و عالم، اهل عمل و کار و فعالیت باشد.

در دوره‏ هایی از تاریخ در میان بعضی از ملت ها فاصله بین کار و دانش‏ وجود داشته است. گذشته از اینکه این جدایی بین علم و عمل ظلمی عظیم‏ بود یک عامل مهم رکود بشریت همین بود. یکی از خدمات بزرگی که اسلام به‏ بشریت کرد این بود که کار را وظیفه ی همگانی و دانش را حق همگانی دانست. گمان نمی‏ کنم کسی فی الجمله به منطق اسلام آشنا باشد و منطق این آیین‏ مقدس را در مورد عمومیت وظیفه ی مقدس شغل داشتن و کار کردن ببیند و از طرف دیگر منطق این دین مقدس را در مورد اهمیت علم و اینکه این حق، اختصاصی نیست و حق عموم مردم است بداند، کوچک ترین شک و تردیدی در مطلبی که گفته شد بتواند بکند. نه وظیفه­ ی کار کردن اختصاص به دست ه‏ای‏ دارد و نه حق علم و دانش از مختصات دست ه‏ای دیگر است.

گذشته از همه­ ی این ها اسلام، علم و عمل، دانش و کار را به همکاری و همگامی یکدیگر دعوت کرد، از طرفی فرمود علم بدون عمل مانند درخت بی‏­ ثمر است، فایده و ارزش ندارد، از طرف دیگر هنگام مقایسه عمل توأم با علم و عمل بدون علم ارزش عمل توأم با علم را صدها برابر عمل بدون علم‏ تعیین کرد.

کار هر نوع کاری باشد، همین که صحیح و لازم و وظیفه شد باید با دانش‏ توأم شود تا ارزش و اثر زیاد پیدا کند. مگر نه این است که بین کار و نیرو تناسب مستقیم است، نیروی بیشتر کار بیشتر و عالی تر تولید می‏ کند، و مگر نه این است که برای بشر، دانش بزرگ ترین منبع نیرو و قدرت است. قدرت عظیم انسان که جماد و نبات و… را مسخر کرده از منبع عظیم علم سرچشمه می‏ گیرد. انسان ماشین نیست که قدرتش بستگی به‏ میزان بخار و برق و حرارت داشته باشد، حیوان هم نیست که مانند اسب و فیل همه قدرتش همان باشد که در دست و پا و پشت اوست، قدرت بیشتر انسان قدرت فکری و مغزی است، به موجب این قدرت است که چنین تمدنی‏ عظیم به وجود آورده، قدرت­ های برق و بخار و قدرت­ های عضلانی اسب و فیل و هر حیوان دیگر را به استخدام خویش در آورده است.

اگر کار از علم و دانش جدا شود حداکثر اثر و ارزش کار این است که‏ کارگر از زمین، جو و گندم و سبزی و پنبه تولید می‏ کند، از معدن زغال و فلزات استخراج می‏ کند، به وسیله دامداری شیر و…‏ به وجود می‏ آورد، و دیگر از این حد تجاوز نمی‏ کند، ولی اگر کار و دانش‏ به کمک یکدیگر آمدند و دست یکدیگر را فشردند علاوه بر همه ی این ها از همان‏ پنبه و از همان پشم که با واحد تن و خروار می‏ فروخت و از همان ابریشم که‏ به بهای مناسب به بازار می‏ آورد، پارچه‏ های گران قیمت که با واحد متر خرید و فروش بشود به وجود می‏ آورد و از همان فلز کم قیمت ماشین های گران‏ قیمت به وجود می‏ آورد.»[۵۴]

پی نوشت

[۱]– مفردات ألفاظ القرآن، راغب الإصفهانی، ص ۶۳۳.

[۲]– Arnold, 1968

[۳]– Dumazedier, 1967

[۴]– Kaplan, 1975

[۵]– Pieper, 1965

[۶]– Miller. and Robinson, 1963

[۷]– اعضای کمیته علمی ـ تخصصی فراغت، استانداری اصفهان زمستان ۱۳۸۰.

[۸]– Bell, 1947

[۹]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۹.

[۱۰]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۵۹.

[۱۱]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۵۸.

[۱۲]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۶۱.

[۱۳]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۶۲.

[۱۴]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۶۸.

[۱۵]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۶۹.

[۱۶]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۷۷.

[۱۷]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۸۲.

[۱۸]– میزان الحکمه، ح۱۴۲۸۳.

[۱۹]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۸۴.

[۲۰]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۸۶.

[۲۱]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۸۷.

[۲۲]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۸۸.

[۲۳]– میزان الحکمه، ح ۱۴۲۹۶.

[۲۴]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۰۶.

[۲۵]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۰۷.

[۲۶]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۰۸.

[۲۷]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۰۹.

[۲۸]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۱۲.

[۲۹]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۱۴.

[۳۰]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۱۳.

[۳۱]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۳۳.

[۳۲]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۳۴.

[۳۳]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۳۵.

[۳۴]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۵۳.

[۳۵]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۵۵.

[۳۶]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۵۶.

[۳۷]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۵۷.

[۳۸]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۵۹.

[۳۹]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۶۲.

[۴۰]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۰.

[۴۱]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۴.

[۴۲]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۱.

[۴۳]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۲.

[۴۴]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۳.

[۴۵]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۵.

[۴۶]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۷.

[۴۷]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۸.

[۴۸]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۷۹.

[۴۹]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۸۰.

[۵۰]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۸۱.

[۵۱]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۸۲.

[۵۲]– حکمت ها و اندرزها، مرتضی مطهری، ص ۲۰۱ـ۱۹۹.

[۵۳]– میزان الحکمه، ح ۱۴۳۶۰.

[۵۴]– حکمت ها و اندرزها، مرتضی مطهری، ص ۲۰۸ـ۲۰۴.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا